چون کوه استوار
چند روز پیش هویت شهید تازه تفحص شده ای، مشخص شد. او نه تنها اهل شهر ماست بلکه، هم محلی مان نیز هست. از شنیدن این خبر حس و حال عجیبی داشتم. وقتی فهمیدم همسرم از مسئولین برگزاری مراسم استقبال و تشییع است، بیشتر منقلب شدم. اولین سوال من این بود که آیا پدر و مادر شهید در قید حیات هستند. پاسخ منفی او مثل کوه بر سرم آوار شد. پدر قبل از شهادت پسر و مادر هم چند سال پیش از دنیا رفته است.
چقدر دلم می خواست که در روز تشییع شهید در کنار مادری که پس از ۳۰ سال بی خبری، فرزندش را که اکنون مشتی استخوان است، در آغوش می کشد، می نشستم و پا به پای او اشک می ریختم و می سوختم.
گاهی به این فکر می کنم که شاید من هم روزی مادر یا همسر شهید باشم.
وقتی یاد مادر شهید محمد حسین حدادیان که چند روز پیش به دست دراویش داعشی صفت، به شهادت رسید، می افتم که چگونه با صلابت به شهادت پسرش افتخار می کرد یا زمانی که متن سخنرانی مادر شهیدانِ طلبه، رسول و محمد حسین زنگی آبادی را در سال ۶۵ می خوانم، از خود شرمنده می شوم که اگر روزی مادر شهید بشوم و بی تابی کنم.
تٲسی به الگویی چون حضرت ام البنین (علیها السلام) است که آنها را چون کوه استوار کرده است؛ زمانی که همزمان خبر شهادت چهار پسرش را به او دادند، خانم، خم به ابرو نیاورد، از پا درنیامد و نشکست. او همه را فدایی امام حسین علیه السلام می دانست. و امروز مادران و همسران شهید هم بر این باورند که راه شهدای امروز راه شهدای کربلاست. من هم برای شهادت همسر و فرزندانم دعا می کنم.