همدلی از فرسنگ ها دورتر
از همان ابتدای کودکی اش، سعی کردم مفهوم استفاده ی صحیح و اسراف نکردن را به او آموزش دهم.
از همان زمانی که قاچ های سیب را نصفه گاز می زد و کنار می گذاشت و قاچ دیگر را برمی داشت. یا موقعی که با شوق و البته سختی روی انگشت های پایش می ایستاد و دستش را تا جایی که ممکن بود بالا می برد تا لامپ را مرتب روشن و خاموش کند.
حالا که خیلی راحت به روشویی و شیر اب دسترسی دارد، خوب می داند که نباید شیر آب موقع مسواک زدن و شستن دست و صورت باز بماند.
او می داند که اسراف گناه دارد و خدا اسراف کاران را دوست ندارد.
تا اینکه من فهمیدم که باید مفهوم همدلی در مصرف را هم به کودکم آموزش دهم.
چند روز پیش وقتی بخاطر قطعی سه ساعته ی آب و برق، کلافه شده بود، از او خواستم دراز بکشد تا کمی بخوابد. برای اینکه او را آرام کنم گفتم چون بعضی ها برق را زیاد مصرف می کنند و هدر می دهند، اداره ی برق مجبور است برق را قطع کند. بالاخره تا دقایقی دیگر، برق و آب ما وصل خواهد شد، اما می دانی که بعضی بچه ها در بعضی شهرها بیشتر از سه ساعت و شاید چند روز آب و برق ندارند! تازه هوای شهرشان هم گرد و خاکی است. اگر هوای خانه و شهر ما گرم است، باید خدا را شکر کنیم که حداقل آلوده و گرد و خاکی نیست.
کودکم در فکر فرو رفت و آرام چشمهایش را روی هم گذاشت، امیدوارم وقتی بیدار شود، به یاد مردم عزیز خوزستان و سیستان، در مصرف آب و برق، همدل شان باشد.