بخاطر یکی دو دقیقه
یکی از خاطراتی که از اولین روزه داری در ماه مبارک رمضان به یاد می آورم و تا سال ها بعد و همین روزهای ماه مبارک که سپری می کنیم با هر بار شنیدن اذان مغرب برایم تداعی می شود، مربوط به لحظه ی افطاری است که من و برادرم سر سفره نشسته بودیم. همه چیز مهیا بود اما هنوز بقیه ی افراد خانواده حاضر نبودند.
تلویزیون روشن بود و مناجات معروف ربّنا را پخش می کرد. با شنیدن اولین الله اکبر اذان مغرب به افق تهران، خرمایی برداشته و در دهان گذاشتم. برادرم که در ابتدا نگاهش به تلویزیون بود، متوجه من شد. خواهر بزرگم را صدا کرد و گفت: بیا ببین که فلانی، فوری روزه اش را باز کرد!
من هم بی خبر از معنای کلام و رفتار او، آخر خرما را به زحمت و با دلهره قورت داده و با تعجب نگاهی به آن دو انداختم.
خواهرم گفت: چون ما از توابع شهر تهران هستیم، باید یکی دو دقیقه بعد از اذان تهران، افطار کنیم.
حرف خواهرم شیرینی خرما را به کامم تلخ کرد. پس از آن تا دقایقی بعد از اذان منتظر می ماندم و افطار می کردم.
سال ها بعد که طلبه شدم و حکم شرعی مساله را فهمیدم، روزه ی آن روز را قضا کردم.
پ.ن: اگر یقین کند که وقت داخل شده و افطار کند، بعد بفهمد که مغرب نبوده، باید روزه را قضا کند.
#اولین_روزه_من