سبزی با برکت
نعناع های مرحمتی باغچه ی همسایه را پاک می کردم. عطر دل انگیز خانه را پر کرده بود و من در افکارم غوطه ور بودم. چند بوته ی خرفه در لابلای سبزی ها پیدا کردم.
جایی خوانده بودم که عرب ها به خرفه، بقله الزهرا سلام الله علیها می گویند و گیاه مورد علاقه ی حضرت بوده است. با شوق آن ها را جدا کرده و کنار گذاشتم. حتی وجود آن ها را به فال نیک گرفتم. موقع شام به سفره ی مان زینت خاصی داده بود.
به این فکر می کردم که ای وهابیون زهی خیال باطل! خبر ندارید که سبزی منتسب به معصومین علیهم السلام برای ما این مقدار ارج و قرب دارد پس تعجب نکنید اگر تربت پاک شان را توتیای چشمان مان قرار دهیم و دست توسل به ضریح مطهرشان برسانیم.
به امید روزی که با ظهور منتقم برای ائمه بقیع علیهم السلام مرقد بسازیم.
یا امام حسن علیک السلام
#سبک_زندگی_اسلامی
سربلند
بامداد دیشب که فارغ از هیاهوی دنیا، مشغول مطالعه ی کتاب سربلند (خاطرات شهید حججی) شدم، وقتی به اینجا رسیدم که گفته بود آرزو دارد دو بار شهید شود، یک بار قبل از ظهور امام زمان (عج) و یک بار بعد از ظهور، تقارن این روز و این کتاب و این جمله را به فال نیک گرفتم.
ای شهید بزرگوار
دعای اول تان مستجاب شد. حالا که مستجاب الدعوه هستید، دعا کنید ما هم در دوران ظهور زنده باشیم و به ندای هَل مِن ناصرن یَنصرنی مولایمان لبیک بگویم.
#معرفی_کتاب
?خاطرات جالبی را در این کتاب خواهید خواند.
شیعه یا مُحب؟ مساله این است!
از شیعه ی شما بودن، نامش را خوب به یدک می کشم. این را خوب می دانم.
عید غدیر را غنیمت دانستم تا سر در گریبان فرو کنم و بیشتر به خودم و شیعه بودنم بیندیشم.
هنوز قدم به دنیا نگذاشته بودم که مُهر بچه شیعه بودنم، به پیشانی ام خورده بود.
کودک که بودم پدرم به من آموخت که بگو: اول امامِ علی..و من تکرار کردم.
امام اول من، قلم و بیان من از نوشتن فضایلی که از شما سراغ دارم، عاجز است. ولی چه کنم، برای اینکه خودم را در ترازوی شیعه بودن بسنجم باید بنویسم…
من علی بن ابی طالب که درود خدا بر او باد را به عنوان اولین امام و پیشوایم قبول دارم. او در عبودیت و بندگی پروردگارمان، همچون گوهری می درخشید..او نفر اول در صف عبادت بود. روزها روزه می داشت و شب ها به نماز می ایستاد. وقتی در محضر خدا حاضر بود، آنقدر حضور قلب داشت که تیر از پای مجروحش بیرون کشیدند ولی متوجه نشد.
او دروازه ی شهر علمِ پیامبر بود. علم او برایش عمل هم به ارمغان آورده بود.
مولای ما، نخلستانی داشت که به چند هزار دینار فروخت و تمام آن را در راه خدا و کمک به تهدیستان و فقیران و یتیمان به مصرف رساند.
غذای او نان و سرکه بود یا نان و نمک، یا خرما..هرگز دو نوع غذا را برسر سفره نداشت.
عدالت و قضاوت امیر ما، به حق بود. او شجاعت ترین مردان در میدان نبرد و لطیف ترین و مهربان ترین با یتیمان و بیچارگان بود.
و حالا من در کفه ی دیگر ترازو می ایستم..من شیعه زاده هستم و به این فضیلت افتخار می کنم.
در بندگی خدا سعی می کنم حقِّ نماز و روزه ی واجب را ادا کنم. علم من، همیشه با عمل همراه نبوده است. اگر چیزی از داشته هایم اضافه بیاید، به فقیر و مستمند کمک می کنم.
نان و سرکه مرا سیر نمی کند.
سعی می کنم عدالت را رعایت کنم اما وقتی حق با من نباشد، آزرده خاطر می شوم. بعضی اوقات زود قضاوت می کنم.
در مواجهه با ظالم شجاع نیستم، مصلحت اندیشی و بهانه تراشی می کنم.
هر وقت که وقت کنم یاد یتیمان هم می افتم.
باز جای نوشتن باقی است…
اما این را هم خوب می دانم که من امام علی ع را دوست دارم، من دوستان او را هم دوست دارم و دشمنانش را دشمن می دارم…
شهادت امام جواد علیه السلام تسلیت باد
تو از ازل جوادی و ما از ازل فقیر
یا ایها الجواد تصدق علی الفقیر
نامه ای به کوثربلاگ
دوست عزیزم کوثربلاگ سلام
پیام پر از مهر و وفایت به دستم رسید.
اگر از احوالم بپرسی حالم خوب است. غرق در نعمت پروردگار.
از من خواسته ای تا وبلاگم را بروز رسانی کنم. به دیده ی منت اما نمی دانم خبر داری یا نه، حدود شش ماه پیش خداوند کودک دیگری به من عنایت کرد.
رسیدگی به امور بچه ها حسابی اوقات مرا پر کرده است. شیرینی حضور کودک جدید و مقابله با بیماری اش، ذهنم را برای نوشتن بازتر کرده است اما مجالی برای به تحریر در آوردن ندارم.
دیروز که پیامت را دیدم انرژی تازه ای گرفتم. متشکرم که به یادم بودی. از رفاقت دور است اگر جوابت را نمی دادم.
امیدوارم بتوانم دوباره نوشتن را شروع کنم.
راستی از دوستان دیگرمان چه خبر؟ وبلاگ نبشته های دم صبح، کوثرنت و…
دلم برای دیدن و خواندن شان تنگ شده است. سلام مرا به همه برسان و بگو که به لطف خداوند برمی گردم.
ارادتمند صدیقه جمالی